سرنوشت سوخته۳۸
ات با اون چشم های درشت و زیباش محو داستان غمگین مونا و جئون بود و در این فکر بود که جئون هم مثل خودش چقدر سختی کشیده ولی از طرفی ناراحت این بود که
چرا جئون داستان زندگی اشتباهی رو توی تیمارستان به اون گفته به هرحال این زندگی نامه کلی سوال در ذهن کنکاوش ایجاد کرده بود
و توی ذهن خودش میگفت:اصلا هوسون کیه ؟چرا با این خانواده مشکل داره؟ تهیونگ چرا هم درد با جونگکوک بود مگه سرگذشت اون چی بوده ؟جیا کجاست؟
ات دختری کنجکاو بود و تا زمانی که حقیقت رو نمیفهمید مهر پایان داستان رو روی عضه نمیزد حتی اگه سالیان سال طول میکشید
ولی به چه قیمت؟..........در همین حال بود که
اجوما=یورا
اجوما: دخترم حالت خوبه....... دخترم .............. ات.....اتتتتتتتتت(بلند)
ات: اوووووو ببخشید توی فکر بودم نفهمیدم
اجوما: بالبخندی که سنگ رو اب میکردگفت: عیبی نداره دخترم...
ات: من واقعا نمیدونستم که جونگکوک این گذشته رو داشته
اجوما: دخترم تمام افراد این عمارت از علاقه جونگکوک به تو خبر دارن ....تو تنها کسی هستی که جونگکوک باهاش مهربونه. بهش توجه میکنه ....براش مهمه.........تسمین درد هاشه .........دخترم به عنوان یه مادر بهت میگم .....کمی درباره حس جونگکوک نسبت به خودت فکر کن ببین میتونی تو هم همون حسو داشته باشی
ات به گوشه ایی از اتاق خیره شده بود مغزش درگیری شدیدی داشت از طرف نمیدونستم دنبال عشقش نسبت به جونگکوک که پنهانش کرده بود باشه یا دنبال کنکاویش ؟
اجوما: اتتتتتتتت
ات که انگار برق از گوشش گذشت و از خیالاتش بیرون امد ........با چهره ایی متعجب به اجوما نگاه میکرد ............ات چه تصمیمی گرفته بود
ادامه دارد....................
چرا جئون داستان زندگی اشتباهی رو توی تیمارستان به اون گفته به هرحال این زندگی نامه کلی سوال در ذهن کنکاوش ایجاد کرده بود
و توی ذهن خودش میگفت:اصلا هوسون کیه ؟چرا با این خانواده مشکل داره؟ تهیونگ چرا هم درد با جونگکوک بود مگه سرگذشت اون چی بوده ؟جیا کجاست؟
ات دختری کنجکاو بود و تا زمانی که حقیقت رو نمیفهمید مهر پایان داستان رو روی عضه نمیزد حتی اگه سالیان سال طول میکشید
ولی به چه قیمت؟..........در همین حال بود که
اجوما=یورا
اجوما: دخترم حالت خوبه....... دخترم .............. ات.....اتتتتتتتتت(بلند)
ات: اوووووو ببخشید توی فکر بودم نفهمیدم
اجوما: بالبخندی که سنگ رو اب میکردگفت: عیبی نداره دخترم...
ات: من واقعا نمیدونستم که جونگکوک این گذشته رو داشته
اجوما: دخترم تمام افراد این عمارت از علاقه جونگکوک به تو خبر دارن ....تو تنها کسی هستی که جونگکوک باهاش مهربونه. بهش توجه میکنه ....براش مهمه.........تسمین درد هاشه .........دخترم به عنوان یه مادر بهت میگم .....کمی درباره حس جونگکوک نسبت به خودت فکر کن ببین میتونی تو هم همون حسو داشته باشی
ات به گوشه ایی از اتاق خیره شده بود مغزش درگیری شدیدی داشت از طرف نمیدونستم دنبال عشقش نسبت به جونگکوک که پنهانش کرده بود باشه یا دنبال کنکاویش ؟
اجوما: اتتتتتتتت
ات که انگار برق از گوشش گذشت و از خیالاتش بیرون امد ........با چهره ایی متعجب به اجوما نگاه میکرد ............ات چه تصمیمی گرفته بود
ادامه دارد....................
- ۳.۲k
- ۱۳ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط